به گزارش "ندای انقلاب" به نقل از برهان؛ بررسی چارچوب فکری فمینیستهای اقتصادی، علل شکلگیری اقتصاد فمینیستی، نقش زنان در توسعهی اقتصادی و نقد شاخصهای توسعه در حوزهی مسائل زنان و خانواده و... محورهای موضوعاتی است که در گفتوگو با دکتر لیلا سادات زعفرانچی، عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مورد واکاوی قرار گرفت که در ادامه میخوانید:گروهی از فمینیستها به نام فمینیستهای اقتصادی، با رویکرد جدیدی مسائل اقتصادی زنان را بررسی میکنند. آنها معتقدند که روابط فعلی زنان و مردان در اقتصاد، به دلیل نگاه غالب مردسالارانه شکل گرفته است. به نظر شما، علت ظهور این گروه چیست و چارچوب فکری آنها چه تفاوتی با سایر اندیشمندان علم اقتصاد دارد؟تمام مباحث مربوط به فمینیسم مربوط به یک جنبش فکری در قرن ۱۹ آمریکاست. شاید بتوان گفت که یکی از دلایل اصلی ظهور چنین جنبشی، مسائل سیاسی (مانند عدم حق رأی زنان) و مسائل اقتصادی است. بسیاری از نظریاتی که دربارهی احقاق حقوق زنان در این جنبش مطرح شده، مبنای سیاسی و اقتصادی داشته است. این جنبش در پی حل مشکلات زنان پا گرفت و به دنبال رفع آنها بود و واقعیت این است که ما هم معتقد به این اجحافها در آن مقطع زمانی و در آن کشورها هستیم.قبل از شروع صحبت دربارهی اقتصاد فمینیستی، برای اینکه بحث ساختار مشخصی داشته باشد، به ظهور موج اول و دوم فمینیسم میپردازم. میخواهیم بدانیم چه اتفاقاتی افتاد که نگرشهای اقتصادی وارد حوزهی فمینیسم شد و فعالان این حوزه به دنبال چه هستند.در موج اول فمینیسم، موضوع حق رأی زنان و تبعیضهای اقتصادی مطرح شد. باید ببینیم قبل از اوجگیری این موج، ساختار نخبگان جامعه چگونه بوده و چطور زمینهساز پیدایش چنین نگرشی شده است. تا قبل از موج اول فمینیسم، وجود زن پارسا و پاکدامن مورد استقبال بود که در حوزهی کار خانگی بتواند وظیفهی همسری و مادری را به گونهای انجام دهد که مرد در عرصهی کار بازاری موفق باشد؛ یعنی این طور نبود که در دنیای غرب زن همواره برای حضور اجتماعی آماده شود و از ورود او به عرصهی عمومی استقبال شود. در حقیقت، در طبقات مرفه یک زن ایدهآل، زنی بود که در حوزهی خانه، بهترین، بارزترین و مطلوبترین شکل نقشآفرینی را داشته باشد. در موج اول فمینیسم، نظریهپردازان به تدریج دو سپهر خانگی و عمومی را تفکیک کردند. در واقع به نظر میرسید تبعیض علیه زنان به این دلیل است که آنها منحصر به سپهر خانگی هستند و در سپهر عمومی جایی ندارند.تا قبل از موج اول فمینیسم، وجود زن پارسا و پاکدامنی مورد استقبال بود که در حوزهی کار خانگی بتواند وظیفهی همسری و مادری را به گونهای انجام دهد که مرد در عرصهی کار بازاری موفق باشد؛ یعنی این طور نبود که در دنیای غرب زن همواره برای حضور اجتماعی آماده شود و از ورود او به عرصهی عمومی استقبال شود.به همین دلیل، در موج اول، این واقعیت که زنان منحصر به سپهر خانگی شدهاند و برای آنها جایی در سپهر عمومی باز نشده، مذموم دانسته شد. پس این نکته، یعنی نقشها و کارکردهای ویژهی زن در سپهر خانگی، مورد اتهام و در خط مقدم جنگ قرار گرفت. میگفتند زن به این دلیل متعلق به سپهر خانگی است که مادر و همسر است. بنابراین بهترین کار برای ورود زنان به سپهر عمومی این است که نقشهای کلیدی (که زن را منحصر به سپهر خانگی کرده است) سیبل پرتاب نظریهپردازان باشد.در حقیقت تا قبل از آن، زن پارسا و پاکدامنی که به سپهر خانگی تعلق داشت و مورد استقبال طبقات مرفه و نخبگان جامعه بود، ایدهآل محسوب میشد؛ اما کمکم نقش او در سپهر خانگی تحقیر شد و مدام سؤال میشد که چرا به حوزهی عمومی تعلق ندارد. پس در موج اول فمینیسم، نقشهای زن در خانه به طور جدی هدف قرار گرفت. مادری و همسری دو نقش کلیدی شمرده میشد که سد راه حضور زن در عرصهی عمومی بود و مورد حمله قرار میگرفت.پس از آن، فمینیسم دورهی رکودی را تجربه میکند که به جنگهای جهانی مرتبط است. جنگهای جهانی موجب شد که اندیشهی فمینیسم در دورهی اول کمی افول کند. به علاوه، معمولاً در جنگها مسائل نظری و احساسی کمتر مورد استقبال عموم جامعه قرار میگیرد. بنابراین در دوران ظهور جنگهای جهانی، از آنجا که مردان باید در مبارزات حضور میداشتند، کار در کارخانهها (که بیشتر به وسیلهی آقایان صورت میگرفت) به خانمها سپرده شد. با این اتفاق، زمینهی عملی برای نظریههای موج اول ایجاد شد. این اتفاق افتاد که زنان اشتغال را در حوزهی کار بازاری تجربه کنند و جایگزین نیروی کار مردان شوند.بعد از پایان جنگ جهانی اول، مردان به حوزهی کار بازاری و زنان به حوزهی کار خانگی بازگشتند. به عبارت دیگر، جانشینی (که در نتیجهی جنگ به وجود آمده بود) دوباره به حالت اول برگشت. اما در جنگ جهانی دوم، به دلیل اوجگیری تولیدات کارخانهای و نظام انبوه تولید سرمایهای، بازگشت زنان به حریم خانگی و جایگزینی کار ایشان با مردان صورت نگرفت. پس، شاهد بودیم که با ظهور نظام سرمایهداری مدرن بعد از جنگ جهانی دوم، زنان طیف گستردهای از نیروی کار محسوب شدند. بنابراین (علاوه بر نظریهپردازی موج اول) اندیشمندان فمینیسم به دنبال نیروی کار برای نظام سرمایهداری مدرن بودند؛ اما نیروی کار کمتخصص و ارزانقیمت.در این مرحله، نظام فکری موج دوم به طرح عملیاتی نظام سرمایهداری کمک کرد. به این ترتیب، بعد از موج دوم، شاهد استقبال از نیروی کار کمتخصص و ارزانقیمت زنان هستیم که با مزد و مهارت کم به نظام تولید انبوه اولیهی سرمایهداری کمک میکنند. اگر نظام فمینیستی را مطالعه کرده باشید، میدانید که در موج دوم، بحث آموزش زنان به موضوع مورد علاقهی نظریهپردازان تبدیل شد. در این مرحله، به تدریج زنانی را که وارد کار بازاری میشدند، به سرمایهی انسانی تجهیز میکردند. به عبارت سادهتر، نیروی کار ارزانقیمتی که از ورودشان به بازار کار با دستمزد کم استقبال میشد، باید تخصص پیدا میکردند تا پس از این، در ردههای بالا حضور داشته باشند.میخواهم نتیجهگیری کنم که ورود نگرش اقتصادی در حوزهی فمینیسم به یکباره رخ نداد؛ بلکه بر اساس یک طرح در موج اول با حمله به سپهر خانگی شروع شد و در موج دوم، با حمله به نقشهایی که «فاقد دستمزد» نامیده میشد (مثل پرورش نسل و سرمایهی انسانی یا حوزهی فعالیتهای خانگی زنان، مانند همسری و مادری) مطابق با نیاز نظام سرمایهداری به کار ارزانقیمت و کارگر کممهارت، به شکل عملیاتی پیگیری شد. به هر حال، از ورود زنان به حوزهی کار بازاری استقبال شد. قصد بنده این نیست که قضاوت کنم که این فرآیند درست بوده یا خیر، بلکه فعلاً فقط بخشی از تاریخ را توصیف میکنم که به نظرم بهتر است با آن آشنا شویم.نگرش اقتصادی در حوزهی فمینیسم به یکباره رخ نداد، بلکه بر اساس یک طرح در موج اول با حمله به سپهر خانگی شروع شد و در موج دوم با نقشهایی که «فاقد دستمزد» نامیده میشد (مثل پرورش نسل و سرمایهی انسانی یا حوزهی خانگی زنان، مانند همسری و مادری) مطابق با نیاز نظام سرمایهداری به کار ارزان قیمت و کارگر کممهارت، به شکل عملیاتی پیگیری شد.از اینجا نگرش عمیقی در حوزهی فمینیسم با نام «اقتصاد و فمینیسم» شکل میگیرد، زیرا فمینیسم به دنبال راهحلی بود که زنانی را که برای ورود به عرصهی کار بازاری ترغیب شدند تجهیز کند تا با چرخهی اقتصادی نظام سرمایهداری همراه شوند. آنها معتقد بودند اگر نیاز به آموزش هست، باید شعارهای آموزشی گستردهای داده شود که زنان را ترغیب کند در دانشگاهها شرکت کنند. اگر نیازمند تشکیل اتحادیهی کارگران هستیم، باید جنبشهای بسیار فعالی را برای رفع تبعیض ورود زنان به حوزهی کار بازاری شکل دهیم.در موج دوم حتی بسیاری از نظریهپردازان کمک کردند که عرضهی نیروی کار زنان در حوزهی کار بازاری شفاف، سیال و هموار شود. البته این موضوع جزئیات فراوانی دارد و به نظرم از حوصلهی این بحث خارج است بعدتر نظریههایی در حوزهی بازار کار ارائه شد که معتقد بود اکنون که خانمها با سطح دستمزد کم وارد نظام تولید شدند، چه کنیم که دستمزد آنها افزایش یابد؟ چرا تبعیض دستمزد و سقف شیشهای وجود دارد؟ چرا مشاغل ثانویه و اولیه تفکیک شدند؟ باید در پی حل این معضلات بودند.به نظر میرسد نظریهپردازی فمینیسم، اهرم کمک بسیار قدرتمندی برای نظام اقتصاد سرمایهداری بود تا این نظام بتواند از نیروی کار زن (حداقل در وجه اقتصادی) کمک بگیرد؛ یعنی هدف از نگرش فمینیسم اقتصادمحور این بود که نظریههایی برای ظهور کردن هر بیشتر زنان در عرصهی کار بازاری ایجاد کند.به نظر میرسد رویکردی که در موج اول و دوم به اشتغال زنان وجود داشت آن بود که زنان به نوعی دیده شوند و به حقوقی که نداشتند برسند که مطالبهی بهحقی هم بود، ولی به تدریج این حرکت از آن حالت منطقی خارج شد و دچار انحراف گردید. آیا شما موافقید؟به نکتهی بسیار ظریفی اشاره کردید. جریانهایی مانند کمونیسم یا فمینیسم بر اساس اصول آزادیخواهی و عدالت محوری پدید آمدند و نمیتوان گفت هر آنچه باعث ظهور آنها شده، انحرافی بوده است. در واقع باید آنها را نتیجهی ظلم و تبعیض فاحش به یک قشر در دورهی اعظم تاریخ بدانیم. نتیجهی چنین ظلمی این بوده که جریانهایی برای رفع این تبعیض و بیعدالتی شکل بگیرند.مثلاً کمونیسم در اثر بیعدالتی ناشی از نظام سرمایهداری به وجود آمد. به نظر میرسید که خود سرمایه و سرمایهدار دلیل انحراف است و کمونیسم به شدت با آن مبارزه میکرد. در مرحلهی بعد، جامعهای به شکل کاملاً افراطی به عنوان مدینهی فاضله در نظر گرفته شد که نه تنها انسانها در حد برابری به ورطهی سقوط رسیدند، بلکه اساساً انگیزهی کار اقتصادی در آنها کشته شد. زیرا افراد هر چقدر کار کنند، به یک اندازه بهره میبرند، پس چه لزومی دارد که کسی برای اینکه سرمایهی بیشتری کسب کند، خود را در چنین نظامی به مخاطره بیندازد؟میخواهم این نتیجه را بگیرم که واقعاً آغاز این اقدام بر اساس عدالتمحوری و آزادیخواهی شکل گرفت؛ اما اگر برای نسخهای که ارائه میدهیم، راههای افراطی و تفریطی را پیگیری کنیم، نه تنها از هدف نهایی منحرف میشویم، بلکه پلهای قبلی را هم خراب میکنیم.در جنبش فمینیسم همین اتفاق افتاد. ظلم تاریخی به زنان و اینکه در قرن نوزدهم حتی از حق رأی محروم بودند، پایهی مبارزهی تشکیلاتی را برای کسانی فراهم کرد که در پی برگرداندن حق زنان و رفع تبعیض بودند. کار آنها از جایی اشتباه شد که در موج اول، دشمن اصلی را نقشهای اصلی خانگی دانستند؛ یعنی با تخریب سپهر خصوصی، زنان را وارد حوزهی عمومی کردند؛ در حالی که این اتفاق اصلاً نباید به این شکل میافتاد. یعنی برای ترغیب زنان به حضور اجتماعی، کار دستمزددار و ورود به مناصب سیاسی و اقتصادی، لازم نیست نقشهای اصلی آنها تخریب شده و به ساحت مادری و همسری حمله شود.این مسئله به حدی افراطی پیش رفت که بعضی از فمینیستهای تندرو فرزندآوری زنان را زیر سؤال بردند. آنها میگویند چون زنان مادر میشوند، تحقیر میشوند. پس باید این قضیه را از بین برد. بنابراین به نظر میرسد که ریشهی این مباحث مخرب نبوده، ولی در ادامه در نسخههای بعدی کاملاً منحرف میشود. در فمینیسم، این جریان از جایی منحرف شد که برای تشویق به حوزهی کار عمومی، حوزهی خصوصی را تخریب کردند (از نظر نظریهپردازی و عملیاتی). به عبارت دیگر، بعد از تخریب کارکردهای ویژهی زنان نقطهی آرمانی برای آنان برابری و شباهت کامل با مردان به شمار رفت و زنان به کار دستمزددار مشابه کار مردان وارد شدند و نتیجه این شد که خواهناخواه، نقشهای قبلی مورد حمله قرار گرفت.شما اشاره کردید که مباحث سیاسی و اقتصادی هر دو زمینهساز این مسائل بودند و به مظلومیت زنان در حوزهی سیاسی اشاره کردید. اکنون بفرمایید که زن غربی با چه مظلومیتهایی در حوزهی اقتصادی مواجه بوده است؟ مثلاً گویا مالکیت زن به رسمیت شناخته نمیشده است.در اقتصاد معمولاً عناصر مشخصی برای قدرت وجود دارد، مانند ثروت یا حق تملک. اینها در حقیقت کلیدواژههای قدرت اقتصادی هستند. مثلاً در پستهای سیاسی، حق رأی، حق کسب منصب یا حق حضور در پارلمان، شاخصهی حضور و بروز فرد است. در عرصهی اقتصادی نیز همین طور است و در بخشهایی خلأ وجود دارد؛ مثلاً دستمزد کم، نداشتن حق مالکیت یا اینکه فرد برای حضور در کار بازاری سرمایهی انسانی ندارد و آموزش ندیده است.این نکات کلیدهایی هستند که نشان میدهند زن در آن زمان در غرب به حلقههای مهم قدرت اقتصادی دستیابی نداشته است. این حلقهها عبارتاند از حق تملک، حق دارایی، حق حضور در عرصهی کار بازاری یا تجهیز برای ورود به بازار. در حقیقت دیده نشدن این حقوق، موجب ایجاد چنین جنبشی شد. پس دلایل ظهور آن، بدون شک، احقاق حق زنان بوده است؛ اما در روش، مرام و در گذر زمان با مصالح سرمایهداری پیچیده شده است؛ یعنی این ایده کمک میکند که آن چرخه بچرخد، از همه مهمتر با نظامی پیچیده میشود که نفع جمعی را به رسمیت نمیشناسد و به دنبال نفع فردی است.زمانی که فمینیسم با محوریت نفع فردی به جای نفع جمعی پیگیری شد، آن گاه نقش مادری و همسری با آن منظومهی فکری که در نفع جمعی مد نظر بوده است، محلی از اعراب نداشت. زن مثل هر کس دیگر در این نظام، باید به دنبال منافع شخصی و کسب سود باشد. اینجاست که شروع انحراف را میبینیم. البته غربیان سالهاست به زیانهای این انحراف پی بردهاند و دوباره در حال برگشت و تصحیح این روند هستند.واقعاً باید تأسف خورد که بعضی از کشورهای اسلامی به دنبال اسلامی کردن فمینیسم یا «فمینیسم اسلامی» هستند و میخواهند اسلام را به فمینیسم گره بزنند. این کشورها میخواهند مسئلهای را تجربه کنند که غرب را دچار بحران کرده و مشغول ترمیم این التهاب است.خوب است که ببینیم در کشورهای غربی برای بازگشت و تصحیح این روند چه اقداماتی صورت گرفته است، نظریهپردازان چه راهحلهایی را ارائه کردند و فمینیسم با رویهی تندی که ما عمدتاً از آن یاد میکنیم، چقدر در کشورهای غربی جایگاه دارد. امروزه فمینیسم در محافل علمی و دانشگاهی به آن شکل تند مورد استقبال واقع نمیشود. باید منابع جدید نظریهپردازی غرب مورد مطالعهی جدی از سوی نخبگان قرار گیرد، به خصوص ورود نرم، خزنده و البته هدفمند «زن» در مناصب ویترینی سیاستمداری که خالی از حضور وی در عرصهی سیاستگذاری و تصمیمسازی واقعی است. |
↧
اقتصاد فمینیستی در خدمت نظام سرمایهداری
↧